دنیا من دارم دو ساله میشم
مثل برق و باد روزها سپری شدن و دیانای کوچولوی من که باید لحظه به لحظه کنارش بودم ، حالا دیگه می تونه راه بره ،حرف بزنه ، دندون دراورده ، غذا میخوره ، با ما بازی میکنه ، پارک میره و هزار تا کار دیگه ... روند رشدش خوب بوده و تو حرف زدن شیرین زبونی شده برای خودش و خلاصه دلبری میکنه تا بینهایت ... اکثر کلمات رو واضح میگه ، عاشق قصه و شعر حسنی شده ، یه عروسک داره به اسم ساسان که یک لحظه ازش جدا نمیشه و براش مادری میکنه ، میخوابوندش و غذا بهش میده و مصرف شیرش بالاست و عاشق شیر خوردنه ، دیگه کم کم خودش برای صبحانه لقمه میگیره ، غذا خودش میخوره و قاشق رو خیلی خوب در دست میگیره ، نقاشی میکشه ، مثلا ماهی ، از ما میخوا...
نویسنده :
مامان
10:43